English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (8604 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Could you watch my bag [for me] until I get back? U آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
watch U پاییدن
watch U دیدبان
watch U پاسداری کشیک
watch U مدت کشیک
watch U ساعت جیبی و مچی
watch U ساعت
watch U مراقبت کردن
watch U موافب بودن
watch U بر کسی نظارت کردن
watch U پاسداری کردن
watch U پاسدار
watch U پاس
watch U نگهبان
watch U پاس نگهبانی
watch U مراقبت کردن موافبت کردن
watch U نگهبانی دادن
watch U نگهبانی
watch U guard : syn
wrist watch U ساعت مچی
wristlet watch U ساعت مچی
anchor watch U نگهبان لنگر
anchor watch U لنگربان
anchor watch U گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
by my watch U ساعت من
by my watch U مطابق ساعت من
capped watch U ساعت شکاری
watch maker U ساعت ساز
cold iron watch U پاس ایمنی
cold iron watch U پاس موتورخانه کشتی
d. of a watch U فرافت یا تردی ساعت
death watch U پاسبان مرده
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch U پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch U نگهبانی اول
first watch U پاس اول پاس شب
first watch U نگهبانی شامگاه
forenoon watch U پاس قبل از فهر
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
if you don't watch it U اگرملتفت نباشید
if you don't watch it U اگر احتیاط نکنید
keep watch U پاییدن
keep watch U کشیک کشیدن
lever watch U شیوه بکار بردن
lever watch U اهرم
lever watch U کارراهرم
lever watch U سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch U مراقبت به گوش
listening watch U پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch U به گوش بودن دائم
maintain watch U مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch U نگهبانی نیمه شب
morning watch U پاس صبحگاهی
night watch U پاس شب
night watch U پاسبان شب گزمه
watch officer U افسر نگهبان
officer of the watch U افسر نگهبان
port watch U نگهبان بندر
port watch U پست نگهبانی بندر
second dog watch U پاس غروب
second dog watch U نگهبانی دوم
set the watch U تنظیم نگهبانی
stop watch U ساعت وقت گذاری
that watch is a good t. k U ان ساعت خوب کارمیکند
the third watch of the night U پاس سوم شب
the watch is warranted U خوبی ساعت
the watch is warranted U ضمانت شده است
to carry a watch U ساعت همراه داشتن
to carry a watch U ساعت دربغل گذاشتن
to keep watch U پاس داشتن
to keep watch U کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch U مراقب بودن
to keep watch and ward U حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward U پاسداری کردن
to watch one's time U منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
to watch over U توجه کردن
to watch over U موافبت کردن
watch and ward U حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill U لوحه نگهبانی ناو
watch case U قاب ساعت
watch dog U ناو نگهبان ناوگان
watch dog U سگ نگهبان
watch fire U اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful U موافب
watch ful U مراقب
watch glass U شیشه ساعت
watch glss U شیشه ساعت
watch guard U زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch key U کلید ساعت
watch man U نگهبان
watch man U مستحفظ
watch man U پاسبان مراقب
watch one's time U مراقب فرصت بودن
watch one's time U گوش بزنگ بودن
watch out U مراقب بودن
watch out U موافب
watch pocket U جیب ساعتی
watch pocket U جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch test U ازمون ساعت
watch tower U دیدگاه
watch tower U برج دیدبانی
Other Matches
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
watch it <idiom> U مراقب باش
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch U نگاه کردن
analogue watch U ساعتعقربهای
watch tower U برج مراقبت
digital watch U ساعتکامپیوتری
mechanical watch U بیلمکانیکی
Face of the watch . U صفحه ساعت
pretty to look at [to watch] U زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
pocket watch U ساعت جیبی
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
to watch children U مواظب بچه ها بودن
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U زمان
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
death-watch beetle U موریانه
My watch is fast (gaining). U ساعتم جلو می افتد
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Dont forget to wind up your watch . U یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> U گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com